خیکی . (ص نسبی ) منسوب به خیک .آنچه در خیک گذارند و حمل کنند. (یادداشت مؤلف ).
- آلوخیکی ؛ آلویی که پس از خشک شدن در خیک میریزند و کمی به آن آب میزنند و نگاه می دارند که مرطوب باشد. (یادداشت مؤلف ).
- پنیر خیکی ؛ نوعی پنیر است که در خیک نگاهداری میشود. (یادداشت مؤلف ).
- روغن خیکی ؛ روغنی که در خیک نگاهداری میشود. (یادداشت مؤلف ).
|| در تداول لوطیان ناچیز، پَپِه ، چُلْمَن . (یادداشت مؤلف ). || قَلب ، غلط. بد. قلابی . نادرست . ناصحیح . (یادداشت مؤلف ).
- خیکی درآمدن ؛قلابی درآمدن چیزی که گمان صحت به آن میرفت .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.