خیمه ٔ بزرگ . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سراپرده ٔ بزرگ . سراپرده ٔ شاهان . فسطاط : خیمه و خرگاه و سراپرده ٔ بزرگ زده او را از پیل گرفتند. (تاریخ بیهقی ). خوارزمشاه موزه و کلاه پوشید و بخیمه ٔ بزرگ آمد. (تاریخ بیهقی ). خیمه ٔ بزرگ بر بالا برده بودند از شهر برسم ... و بلند و همه سوادسازی زیر آن . (تاریخ بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.