خوشنام . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) نکونام . صاحب حسن شهرت . صاحب شهرت نیکو. دارای شهرت نیکو. مقابل بدنام . (یادداشت مؤلف ) :
براهیم خوشنام کز مدحش الا
صفات براهیم ادهم ندارم .
حسن معشوق است بی آرام می خواهد مرا
عشق دارد غیرتی خوشنام می خواهد مرا.
|| از اسامی مردان است . (یادداشت مؤلف ).