خورد خائیدن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ دَ ] (مص مرکب ) خوردنی خوردن . || خوردنی خورانیدن . (یادداشت مؤلف ).
- بلب خورد خائیدن کسی را ؛ خوردنی خورانیدن کسی را :
مهرگان آمد، هان دربگشائیدَش
اندرآرید و تواضع بنمائیدَش
بنشانید و بلب خورد بخائیدَش .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.