خوران . [ خوَ / خ ُ ] (نف ) اکول . بسیارخوار. شکم پرست . (ناظم الاطباء). خورنده . (یادداشت بخط مؤلف ). || (پسوند) مزید مؤخر اسماء امکنه ، چون : «چاشت خوران »، «آب خوران ». (یادداشت بخط مؤلف ). || (اِ) ج ِ خور. خورندگان .
- رزق خوران ؛ روزی خوران .
- روزی خوران ؛ روزی خورندگان .
|| خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- شیرینی خوران ؛ شیرینی خوردن . برحسب اصطلاح ، عمل نامزدی . عملی که برای نامزدی ترتیب می دهند.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.