خوابیده . [ خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف / نف ) راقد. نائم . درخواب شده . خفته . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). || روی هم افتاده . برهم نهاده . برهم قرارداده .
- پاشنه خوابیده ؛ پاشنه روی داخل تخت کفش افتاده .
|| فروافتاده . چون : چادر خوابیده . خیمه ٔ خوابیده . || بیحس شده . چون : پای خوابیده . || خراب شده . چون : قنات خوابیده . || ازکارافتاده . چون : حمام خوابیده . || از حرکت بازایستاده . چون : کارخانه ٔ خوابیده . || فرونشسته . چون : فتنه ٔ خوابیده . || زانوزده . از حالت ایستاده بهیئت خواب کننده درآمده . چون : سگ خوابیده . || ازجریان خارج شده . چون : پول خوابیده . || کنارگرفته و منتظرفرصت شده برای بازی در قمار با ورق . || فروافتاده . ویران شده . چون : سقف افتاده . دیوار افتاده .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.