خنور. [ خ َن ْ نو ] (ع اِ) خِنَّور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
- ام خنور ؛ کفتار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
|| گاو. || سختی . || نعمت . || نام است . دبر. || نام مصر و بصره . || نی تیر. خِنَوَّر. || هر درخت نرم . || نعمت ظاهر. || (ص ) سست . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.