خندخند. [ خ َ خ َ ] (اِ مرکب ) خنده ٔ متصل و از روی دل . خنداخند. (ناظم الاطباء) :
چنین تا بنزدیک کوه سپند
لب از چاره ٔ خویش در خندخند.
چون بحقّم سوی دانا نال نال
گر نباشد شاید از من خندخند.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خندخند. [ خ َ خ َ ] (اِ مرکب ) خنده ٔ متصل و از روی دل . خنداخند. (ناظم الاطباء) :
چنین تا بنزدیک کوه سپند
لب از چاره ٔ خویش در خندخند.