خلیقة. [ خ َ ق َ ] (ع اِ) طبیعت . خوی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آفریدگان . (السامی ). آفریده . (زمخشری ). مردم . ج ، خلائق . || بهائم . || چاه همین که کنده باشند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (ص ) مؤنث خلیق ؛ یعنی خوش خلقت و خوش خلق . یقال : امراءة خلیقة. ذات جسم و خلق . (منتهی الارب ). || نعت ابری که در آن اثر باران است .یقال : سحابة خلیقة. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.