خلخی . [خ َل ْ ل ُ ] (ص نسبی ) مردم منسوب به خلخ :
خلخیان خواهی جماش چمش
گردسرین خواهی وبارک میان .
جدا کردازو خلخی صدهزار
جهان آزموده نبرده سوار.
بگرد آمدش خلخی صدهزار
گزیده سواران خنجرگذار.
دست ناکرده چند گونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلخی . [خ َل ْ ل ُ ] (ص نسبی ) مردم منسوب به خلخ :
خلخیان خواهی جماش چمش
گردسرین خواهی وبارک میان .