خطری . [ خ َ طَ ] (ص نسبی ) بزرگ . عظیم :
نعمت و مال جهان را بر او نیست شرف
اینت مردی و خطر شاد زیاد این خطری .
خطری شاهی وز نعمت و جاه تو شود
مردم خطی اندر کنف تو خطری .
سخن با خطر تواند کرد
خطری مرد را جدا ز حقیر.
جز براه سخن چه دانم من
که حقیری تو یا بزرگ و خطیر.
خطری را خطری داند مقدار و خطر
نیست آگاه ز مقدار شهان گاه و سریر.