خستوانه . [ خ ُ / خ َ ت ُ ن َ/ ن ِ ] (اِ) پشمینه ای باشد موی از او درآویخته یا کرباس پاره . (صحاح الفرس ). پشمینه ای بود که بلادریان دارند و مویها در آنجا آویخته بود. (از فرهنگ اسدی نخجوانی ) لباسی باشد که درویشان و فقیران پوشند و از آن پشمها و مویها آویزان باشد. (از برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) :
بجنگ دعوی داری و سخت تفته زنی
درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی .
که از دیبای چین تا خستوانه .
نگر ز سنگ چه مایه بهست گوهر سرخ
ز خستوانه چه مایه بهست شوشتری .
|| خرقه ای را نیز گویند که از پارچه های الوان دوخته شده باشد. (برهان قاطع).