خرق . [ خ َ رِ ] (ع اِ) خاکستر بدان جهت که میماند و اهل آن زایل میشوند. || آهوبچه ٔ ضعیف پای . || مرغی که از خوی کردن پریدن نتواند. (از لسان العرب ). || آهویی که از خوی کردن برخاستن نتواند. || (ص ) خجل . شرمنده . ترسناک . || نادان . گول . جاهل در کار و عمل . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). خَرُق . رجوع به خَرُق شود.
- ذوالخرق ؛ نعمان بن راشد. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.