خرف . [ خ َ ] (ع مص ) چیدن میوه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || چیدن میوه برای کسی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منه : خرف فلاناً. || اقامت کردن قوم در فصل خریف بجایی . || باریدن باران خریف و باران اول زمستان . این صیغه مجهول است و بصورت معلوم استعمال نمیشود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.