خرز. [ خ َ ] (ع مص ) دوختن درز موزه و جز آن . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) :
برای آنکه خرازان گه خرز
کنند از سبلت روباه درزن .
ریسمان و سوزنی نی وقت خرز
آنچنان دوزد که پیدا نیست درز.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرز. [ خ َ ] (ع مص ) دوختن درز موزه و جز آن . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) :
برای آنکه خرازان گه خرز
کنند از سبلت روباه درزن .