ختوع . [ خ ُ ](ع مص ) رهبری در تاریکی شب کردن و بسوی مقصدی روان شدن . خَتع. (از متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). || هجوم کردن . (از متن اللغة). این مصدر در این معنی با کلمه «علی »متعدی میشود. منه : ختع علیهم ختوعاً: هجم علیهم . || رفتن . روان شدن . در این معنی این مصدر با کلمه ٔ «فی » می آید، منه : ختع فی الارض ختوعا؛ ذهب و انطلق فی الارض . || فرار کردن . هزیمت کردن . || از بین رفتن : ختع السراب ختوعاً؛ ای «اضمحل ». || سرعت ورزیدن . تعجیل کردن : ختع فلان ختوعاً؛ ای اسرع . || شتر فحل در عقب شتر ماده روان شدن . (از متن اللغة) || لنگانه گام برداشتن : ختعت الضبع ختوعاً.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.