ختع. [ خ َ ] (ع مص ) رفتن درتاریکی و گذشتن در آن بقصد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || راهبری کردن در تاریکی شب . (از متن اللغة) :
اعیت ادلاء الفلاة الختعا.
رؤبة (از اقرب الموارد).
|| رفتن . روان شدن . (از متن اللغة) (اقرب الموارد): ختعالرجل فی الارض ؛ ای ذهب و انطلق . || گریختن . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). || تیز رفتن . (از متن اللغة) (منتهی الارب ). || بناگاه بر کس درآمدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). ختع علیهم . || لنگان رفتن کفتار. ختعت الضبع. (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نیست شدن و رفتن کوراب . اضمحلال سراب . || در پشت شتر رفتن فحل . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد): ختع الفحل خلف الابل ؛ ای قارب فی مشیه .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.