خب . [ خ َب ب ] (ع مص ) از باب نصر ینصر. بلند شدن و دراز گردیدن گیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). (تاج المصادر بیهقی ). || منع کردن مردی را از چیزی که در نزد اوست . || منزل گزیدن در زمین پست از روی بخل تا کسی جای بودن را نداند. || شتاب کردن و تعجیل کردن در کار. (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). || گربز کردن . فریب دادن . || جوشیدن دریا و آشوب گردیدن آن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد). || پویه دویدن . برداشتن اسب هر دو دست و پای راست را با هم و هر دو دست و پای چپ را با هم . (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). || تیز رفتن . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد) (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.