خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دینار وی از راویان است و عثمان گفت که خالد از پدرش روایت دارد که عمربن عبدالعزیز به میمون بن مهران گفت : ای میمون بر امراء وارد مشو اگر چه برای امر به معروف باشد بازنان خلوت مکن اگر چه برای قرائت قرآن باشد با کسانی که عاق والدین هستند مپیوند چه آنان را به پیوند دلبستگی نیست زیرا اگر بر پیوند دلبستگی می داشتند از پدر نمی بریدند. (از سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 210).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.