حؤول . [ ح ُ ئو ] (ع مص ) حَول . گذشتن یک سال بر چیزی . || برگشتن از عهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بجای دیگر گشتن . (منتهی الارب ). || حایل شدن میان دو چیز. (اقرب الموارد). || آبستن نشدن ناقه بعد از گشن دادن و همچنین درخت خرما. (منتهی الارب ). آبستن نشدن . || بار دادن خرما یک سال و بار ندادن در سال دیگر. (اقرب الموارد). حوول . رجوع به این کلمه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.