حلوب . [ ح َ ] (ع ص ) شتر شیرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشر دوشا. (از مهذب الاسماء). شتر دوشیدنی . شتر ماده ٔ دوشیدنی . ناقه ٔ دوشیدنی . || هاجرة حلوب ؛ نیم روز گرم روان کننده خوی از تن . || مرد دوشنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.