حفد. [ ح َ ] (ع مص )تیزروی . بشتاب رفتن . شتافتن . شتافتن مردم در خدمت . شتافتن شترمرغ . شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || شتاب کردن به طاعت و خدمت . به خدمت شتاب نمودن . (منتهی الارب ). شتافتن در خدمت . بشتافتن در خدمت . (اقرب الموارد) (زوزنی ). خدمت شتاب نمودن . (غیاث ). در خدمت شتافتن و چست بودن در کاری . || خدمت کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نیکو خدمتی : و فی الدعاء: و الیک نسعی و نحفد. حفود. حفدان .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.