حشی . [ ح َ شا ] (ع مص ) تاسه برافتادن کسی را. دمه افتادن کسی را. (منتهی الارب ). به نفس نفس افتادن . تنگ شدن نفس و پیاپی شدن آن بعلت دویدن بسیاریا حمل باری گران و امثال آن . || چسبیدن به اندرون خیک چیزی چون پوست که بوی آن زائل نشود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.