حبی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) بنت مالک بن عمرو العدوانیة. از زنان صاحب جمال عرب بوده و امثال بسیار از او نقل کنند. از جمله آورده اند که : وقتی مالک بن غسان از جمال او مطلع شد از وی خواستگاری کرد و تعیین کابین را به پدر او واگذاشت . پس چون خواستند حبی را به خانه ٔ شوهر برند مادر او به زنان گفت : ما را هنگام آرمش بوی بدی هست ، او را با عطریات بپوشانید، ولی شتاب شوهر از انجام این کار مانع شد و حبی را بی عطر به اطاق شوهر بردند. بامدادان که از داماد پرسیدند چگونه شب را گذرانیدی ؟ پاسخ داد شب بدین خوشی ندیده بودم جز اندکی بوی بد که مرا ناراحت کرد. حبی که از پشت پرده میشنید، گفت : لن تعدم الحسناء ذاماً. و این مثل گردید. (اعلام النساء ج 1 ص 199 از مجمع الامثال میدانی ) (الفاخر للمفضل الکوفی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.