حبض . [ ح َ ] (ع مص ) حبض به وتر؛ کشیدن چله ٔ کمان را و گذاشتن تا آواز کند. (از منتهی الارب ). || حبض سهم ؛ افتادن تیر پیش اندازنده . (منتهی الارب ). || تیر در پیش تیرانداز افتیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تیر در پیش تیرانداز افتادن . (مهذب الاسماء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.