حایر. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حیرت . سرگشته . سرگردان . که بیرون شد کار نداند. (منتهی الارب ). متحیر. حیران . (مهذب الاسماء). ج ، حوران . حیران . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) . || جای پست . || بستان . (منتهی الارب ). اصمعی گوید: مطمئن و وسط بلنداطراف . ج ، حوران . موضعی (معجم البلدان ) (اقرب الموارد). مجتمعالماء و حوض یسیَّب الیه مسیل ُ ماء الامطار. (اقرب الموارد). گرداب . گوباران . (مهذب الاسماء). مغاکی که آب باران در او گرد آید در دشت . (منتهی الارب ). حوضی که آب باران در آن گرد شود، چه آب در آن متحیرانه چرخ زند. حوض که آب سیل و باران بدان ریزد و گرد آن متحیرانه بچرخد. و بیشتر مردم آنرا حَیْر خوانند چنانکه عایشة را عَیْشة گویند. (معجم البلدان ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.