حابل . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) دامیار. صیاد. دام گسترنده و بندنده . || جادو. ساحر.آنکه گره به رسن زند. جوزن . || نام زمینی است . || تار، مقابل پود و نابل پود بود ودر مثل است : ثار حابلهم علی نابلهم ، یعنی افروختند آتش شر و بدی را میان خودها. حَوّل َ حابله علی نابله ؛ گردانید اعلای آن را اسفل . || ضب ّ حابل ، سوسمار حبله خوار. || آبستن . || ساربان . ساروان . (زوزنی ). || دام صیّاد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.