جوزالسرو. [ ج َ زُس ْ س َرْوْ ] (ع اِ مرکب ) از داروهاست . (ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). ثمره ٔ سرو آزاد است . (نزهةالقلوب ). گوز سرو. بار درخت سرو. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و آن ضماد فتق است . (قانون بوعلی سینا). سره و خشک است در دوم ، اعصاب را قوت دهد و قطع خون کند و زنی که رحمش بیرون آمده باشدچون در آب آن نشیند نفع رساند و شربتی از او نیم درم است و بدل آن به وزنش ابهل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.