جفر. [ ج َ ] (ع اِ) بزغاله ٔ چهارماهه یا آن که گیاه خورد و نشخوار زند. (منتهی الارب ). بزغاله ٔ چهارماهه . (غیاث ) (آنندراج ) : بچه ٔ گوسفند چون چهارماهه باشد اگر ازبز متولد شده باشد، نر را جفر گویند. (تاریخ قم ص 178). || کودک گوالیده که خوردن گیرد. (منتهی الارب ). غلام . (لسان العرب ). || برای . بخاطر: فعلت ذلک من جفر کذا؛ ای من اجله . (تاج العروس ). || رأی . عقیده . نظر: فلان منهدم الجفر؛ ای لا رأی له . || عقل . خرد. || بوی ناخوش گیاه . (از اقرب الموارد). || چاه نابرآورده فراخ یا اندک برآورده . (منتهی الارب ). چاه ناپیراسته . (مهذب الاسماء). چاه فراخ آب نابرآمده .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.