جشاء. [ ج َ ش َءْ / ج ُ ش ْءْ ] (ع مص ) موج برآوردن دریا. بجنبش درآمدن دریا. || از بسیاری اندوه گریه کردن . || گیاه برآوردن زمین . سرسبز گردیدن زمین . (اقرب الموارد) (المنجد). || بی ساکن گردیدن شهر. || بیرون رفتن مردمان از شهری به شهری . || رسیدن نعمت به کسی . || (اِ) کمان سبک . (اقرب الموارد). || چوب سبک درخت نبع که از آن کمان سازند. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.