جرهام . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) شیر که اسد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شیربیشه . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). شیر. (قاموس از ذیل اقرب الموارد). و صاحب لسان گوید: جرهام از صفات شیر است . (از ذیل اقرب الموارد). || آنکه در کار خود کوشا و نیکوگزار باشد. (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). || مرد دلیر و با کوشش در حرب و جز آن . (آنندراج ).
- رجل جرهام ؛ مرد دلیر و با کوشش در حرف وجز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مُجَرهَم . (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.