جراحت بستن . [ ج ِ ح َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) زخم بستن . در تداول امروز، پانسمان کردن زخم :
مادرش بجسته سرش از تن بگسسته
نیکو و باندام جراحتش ببسته .
غلام را فرمود تا تیر از وی جدا کرد و جراحت ببست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353).
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جراحت بستن . [ ج ِ ح َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) زخم بستن . در تداول امروز، پانسمان کردن زخم :
مادرش بجسته سرش از تن بگسسته
نیکو و باندام جراحتش ببسته .