جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است در سرزمین بنی عبس . اخضربن هبیرةبن عمروبن ضرار بر بنی عبس وارد شد و او را از آب منع کردند و وی این ابیات را گفت :
اِذا ناقة شدّت برحل و نمرق
لمدحة عبسی ّ فآبت و کلت ْ
وجدنا بنی عبس خلا اسم ابیهم
قبیلة سوء حیث سارت و حلت ْ
و ما امرت بالخیر عمرة طلقت
رضاع و لا صامت و لاهی صلت ْ
فلو انها کانت لِقاحی اثیرة
لقد نهلت ْ من ماء جد و علّت ْ.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.