جخف . [ ج َ ] (ع مص ) فخر کردن بزیاد از حد خویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جَخَف . جَخیف . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بخواب رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || سبک گردیدن . (از قطر المحیط). سبکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تهدید کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (قاموس و تاج از ذیل اقرب الموارد). جَخَف . جَخیف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) آواز خرخر خوابنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).خره کشیدن در خواب . (شرح قاموس ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || آواز بلندتر از آواز خرخر خوابنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || وقول عمر: جخفاً جخفاً؛ اَی فخراً فخراً و شرفاً شرفاً. (از شرح قاموس ) (آنندراج ). این کلمه مفعول مطلق و عامل آن فعل اجخف محذوف است . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.