جخد. [ ج َ ] (ق ) بزور. منتهی . حداکثر. بفرض حد اعلی . زورکی .مگر. این کلمه در میان عوام به این معنی متداول است چنانکه گویند: جخد آفتاب زده بود که ما به ده رسیدیم . جخد یک فرسخ رفته بودیم که قافله ای رسید. جخد توی پانزده سال رفته بود که داماد شد. بمال و وامال جخدیک ساعت بعد از ظهر بهوش آمد. (یادداشتهای مؤلف ). || دو بار عطسه که پیاپی افتد کسی را. دو عطسه ٔ پیاپی . مقابل صبر. این معنی در تداول عامه است و شاید از جهد عربی مأخوذ است . (یادداشت مؤلف ).
- صبر و جخد کردن ؛ نیت کردن که اگر این کار آغاز بکنم بد است ، صبر بیاید و اگر خوب است جخد بیاید. (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.