جحیش . [ ج ُ ح َ ] (ع اِ مصغر) کره خر کوچک . (ناظم الاطباء). مصغر جَحْش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط). و رجوع به جحش شود.
- امثال :
عش یا جُحیش ینبت الحشیش . (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء)؛ یعنی کره خر کوچک خوش باش که سبزه میروید. چنانکه در فارسی گویند:
بزک ممیربهار می آد
کنبزه و خیار می آد.
[ می آد، مخفف می آید است ] . و معنی مثل آنکه : وفای این وعده بسیار دور است و کار احتیاج به عجله و شتاب دارد. (از امثال و حکم ).
|| هو جحیش وحده ؛ او خودرأی و کم آمیز با مردم است و با کسی کنکاش نمیکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.