جحفلة.[ ج َ ف َ ل َ ] (ع اِ) بتفوز اسب و استر و خر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لفج شتر و اسب . لوشه . (یادداشت مؤلف ).هی لذی الحافر کالشفة للانسان . (اقرب الموارد) : و یستحب فی الفرس مرقة الجحفلتین و هما الشفتان ، لانه دلیل العتق . (صبح الاعشی ج 2 ص 22). ج ، جحافل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جحافل الخیل ؛ افواهها. (از ذیل اقرب الموارد). || دو تندی دو بازوی اسب . (منتهی الارب ). تندی هر یک از دو بازوی اسب . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || افراد مسلح . (از دزی ). || (مص ) بر زمین زدن و انداختن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سرزنش کردن کسی بر کاری . || گرد آوردن لشکر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): جحفل الجحافل ؛ گرد آورد لشکر را. (از منتهی الارب ). || (اِخ ) جحفلةالفرس ؛ نام ستاره ای است . (از ذیل اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.