جبره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) گویند دوایی است که آنرا به یونانی اولسطیون نامند. (از مفردات ابن البیطار ج 1 ص 159) و به لاتینی آنرا اوبه باحه نامند که معنی آن بگفته ٔ ابن حسان «جامعالبضع» است . و رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمه ٔ اولسطیون شود. به لغت مغربی اسم نباتی است طولش سه چهار انگشت و برگش شبیه ببرگ نیل و بیخش مثل موی و سفید و بی گل و بی ثمر است و در بو شبیه به خمر و در اول و دوم گرم و تر و مقوی دل و فکر و حواس و مف__رح و جهت صاف کردن خون و التیام جراحات شرباً و ضماداً و با شراب دو درهم او جهت وهن عضل و پاره شدن آن نافع و گویند بیخش را چون با پاره های گوشت طبخ نمایند قطعهای گوشت را با هم ملاصق می سازد و مرق او را جهت یرقان مجرب دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به مخزن الادویه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.