جباه . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جبهه . پیشانیها. (از قطر المحیط) (آنندراج ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (از منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از معجم البلدان ) :
شرفی دارد بر چشم جبین ز آنکه نهند
شهریاران جهان پیش تو بر خاک جباه .
همه بزرگان کاندر زمین ایرانند
بر آستانه ٔاو بر زمین نهاده جباه .
عجب نباشد اگر خدمتش ملوک کنند
که در پرستش او بر زمین نهند جباه .