جان گران . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مقلوب گران جان . (آنندراج ). سخت جان :
من بسخن مبدع و منکر مرا
جوقی از این سرسبک جان گران .
شاه است گران سر ار چه رنجی
زین بنده ٔ جان گران ندیده ست .
گفتم بخیال او که آوخ
من دل سبکم تو جان گرانی .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جان گران . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مقلوب گران جان . (آنندراج ). سخت جان :
من بسخن مبدع و منکر مرا
جوقی از این سرسبک جان گران .