جام کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جام برداشتن . پیاله حمل کردن . جام بردن :
عاشقا گر بود خواهی در صف میخوارگان
جام می بر تارک سررایگان باید کشید.
چو آفتاب بکش جام آتشین بر سر
که از خمار عذار تو رنگ مه دارد.
در مسجدیم و طاعت میخانه شغل ماست
جامی به طاق ابروی محراب میکشیم .