جالی . (اِ) نام درخت اراک است که از چوب آن مسواک سازند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به تازیش اراک نامند در هندی بیلو خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). || (ع ص ، اِ) جلا دهنده . زداینده ٔ زنگ . || جلوه دهنده ٔ عروس . || سرمه بچشم کشنده . || واضح و آشکار. || جلای وطن کننده . از خانمان دورافتاده . (ناظم الاطباء). ج ، جالیة. || آنچه رطوبت را از مسام تراشد و دفع کند. مانند شربت عسل و سکنجبین . (بحر الجواهر) : اشنان ... نافع حکه و خارش و جالی و منقی و مدرّ حیض است . (منتهی الارب ). || نام داروئی است که فعل آن رفع و تحریک رطوبات لزجه جامد از سوراخهای سطح عضو است مانند شربت عسل . و هر دواء جالی بواسطه ٔ جلاءخود ملین طبع است هرچند قوه ٔ مسهلیه در آن نباشد. وهر تلخی جال است . (قانون ابوعلی سینا). || در لهجه ٔ افغانستان بمعنی جامه ٔ مشبک و تور است .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.