تیپ . (اِ)دسته . گروه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نمونه ٔ بارز یکدسته . نوع جنس . صنف . (فرهنگ فارسی معین ). به این معنی ظاهراً از کلمه ٔ تیپ فرانسه مأخوذ است : جماعت افغان که قزلباشیه را مستعد حرب دیدند لشکر خود را سه تیپ کرده یک دسته در میان و دو دسته از دو طرف ... (مجمل التواریخ گلستانه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || لشکری که مرکب از دو فوج یا بیشتر است و صاحب منصب آن سرتیپ گفته میشود. (فرهنگ نظام ). واحدی در نظام که در تشکیلات کنونی شامل چند هنگ (فوج ) است و هر لشکر شامل چند تیپ . (فرهنگ فارسی معین ). || متصل به یکدیگر. بی درز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- به تیپ یکدیگر زدن ؛ در تداول به معنی منازعه کردن . (از فرهنگ فارسی معین ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.