تیزویر. (ص مرکب ) به معنی تیزهوش است . چه ویر به معنی هوش هم آمده است . (برهان ). به معنی تیزهوش است و ویر به معنی دانش و عقل است ... (انجمن آرا) (آنندراج ). تندهوش و تیزهوش . (ناظم الاطباء). تیزهوش وهوشیار. (فرهنگ فارسی معین ). تیزفهم . سریعالانتقال . صاحب فراست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
گزیدند پس موبد تیزویر
سخنگوی و بینادل و یادگیر.
بفرمود تا پیش او شد دبیر
همان راهبر موبد تیزویر.
چو بشنید بگزیدشاه اردشیر
جوانی گرانمایه ٔ تیزویر.
یکی تیزویریست بسیاردان
کزو نیست احوال گیتی نهان .
مثالی از امثال قرآن ترا
نمودم بر آن بنگر ای تیزویر.
زین بدکنش حذر کن و زین پس دروغ او
منیوش اگر بهوش و بصیری و تیزویر.
|| بسیار تیز و خداوند تیزی رانیز گویند. (برهان ). بسیار تیز و برنده . (ناظم الاطباء). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.