تیرقد. [ ق َ ](ص مرکب ) راست بالا. تیربالا. تیرقامت . سهی قد. قد و اندامی چون تیر راست و بلند. قامت تیروار :
ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان
نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا.
رجوع به تیربالا و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیرقد. [ ق َ ](ص مرکب ) راست بالا. تیربالا. تیرقامت . سهی قد. قد و اندامی چون تیر راست و بلند. قامت تیروار :
ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان
نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا.