تکحل . [ ت َ ک َح ْ ح ُ ] (ع مص مرکب ) سرمه در چشم کردن . (زوزنی ). سرمه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرمه در چشم خود کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه : لیس التحکل فی العینین کالکحل . (اقرب الموارد). || نمودار کردن زمین سبزی گیاه را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.