تو. [ ت َوو ] (ع ص ، اِ) تنها و طاق ، و منه الحدیث : الطواف توّ و الاستجمار تو. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسن یک تاه تافته . ج ، اتواء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسنی که یک لا تابند. (آنندراج ). || خیمه ٔ برپا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنای برآورده شده . (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || وَجَّه َ فلان من خیله بألف تو؛ ای بألف واحد. || مرد بی پروا از دین و دنیا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فارغ از کارها. (آنندراج ). || ایلغار، یقال : جاؤا تواً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاء تواً؛ یعنی قصدکنان آمد چنانکه هیچ چیز او را بازنگرداند. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.