توطین . [ ت َ ] (ع مص ) جای باش ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وطن گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).وطن کردن . (زوزنی ). محلی را برای سکونت و اقامت اختیار کردن . (از اقرب الموارد). || دل بر چیزی بنهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). دل نهادن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : برای توطین نفس را و تسلیه ٔ قلب را. (تفسیر ابوالفتوح از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و من آداب الحسبة توطین النفس علی الصبر. (معالم القربة از یادداشت ایضاً). رجوع به توطن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.