توزع . [ ت َ وَزْ زُ ] (ع مص ) وابخشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || وابخشیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || برخود دیدن قسمت را. (منتهی الارب ). || تفریق کردن مال را میان خود. (از اقرب الموارد). بخش گرفتن . (آنندراج ). میان خود قسمت کردن . (ناظم الاطباء). || تقسیم کردن مال را بر... (از اقرب الموارد). || بازداشته شدن . یقال : وزعه عن الامر فتوزع . (ناظم الاطباء). || (اِ) پراکندگی وپریشانی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
- توزع خاطر ؛ پریشانی خاطر : اگر در تدارک او اهمال رود توزع خاطر و ضمایر حاصل آید. (جهانگشای جوینی ). از این سبب توزع خاطر و بشولیدگی ضمیر، ظاهر گشت . (جهانگشای جوینی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.