توثة. [ ث َ ] (ع اِ)یکی توث . (منتهی الارب ). رجوع به توت و توث و تود شود. || بیماری است چشم را، و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید : توثه گوشتی فزونی است سرخ و نرم بر شکل توث (توت ) آویخته و بعضی باشد که به سیاهی گراید و زندرون (از اندرون ) پلک باشد و گاه باشد که بر پلک برسوئین بدرآید، گاه باشد که بر پلک فروسوئین . و گاه باشد که خون از وی روان شود و گاه باشدکه نشود و سبب آن خونی سوخته و فاسد باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشتی است نرم بس سرخ ، بیشتری نزدیک گوشه ٔ چشم باشد که از سوی بینی است و رگهای سرخ از گوشه ٔ چشم بدو پیوسته بر شکل ناخنه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً). هو لحم رخو یحدث فی باطن الجفن فلایزال یسیل منه دم احمرو اسود و اخضر. (مقاله ٔ سوم از کتاب سوم قانون بوعلی چ تهران ص 69). و رجوع به کتاب چهارم قانون بوعلی ص 67 شود. || نوعی از بواسیر. (از بحر الجواهر). لحمة بثریة تزید فی المقعد. (مقاله ٔ سوم از کتاب سوم قانون بوعلی چ تهران ص 68). رجوع به توته شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.